من در سرزمین ژرمنها

من و نوشته هام و روزهای بارانی

من در سرزمین ژرمنها

من و نوشته هام و روزهای بارانی

سفر زیبای رویایی من

گفتی بیا بازی

تو گفتی

یک تیکه آرزوی عزیزم

من در بازی حل شدم

در این بازی روزگار

ممنون از این دعوت

-----------


۱ -

و آخرین روز انتظار هم رسید

چمدانم را بستم

باید صبح زود به فرودگاهی میرفتم

که انتهایش

تو انتظارم را میکشیدی


۲ -

مسافرین محترم پرواز ۸۷۳ به مقصد ........

از شوق دیدار تو و آرامش خودم

زودتر از همه مسافرانی که با هم قصد پریدن داشتیم

جلوی خروجی سالن حاضر شدم


۳ -

تمام طول پرواز

تصویر مهربانت جلوی چشمانم بود

هر دقیقه ای که میگذشت

قلبم تند تر از قبل میتپید 

چقدر یادآوری همه آن لحظه ها شیرین است


۴ -

از دور دیدمت که

با دسته گلی از قشنگترین رزهای دنیا

کنار در ورودی هتل انتظارم را میکشی

هیچ کس جز خدا نمیداند

که آن لحظه شیرین دیدار که دیدمت

تمام وجودم میلرزید

و چه ساده بود دیدارمان

انگار که سالهاست با هم سفر میرفتیم 


۵ -

اتاق کوچکمان در طبقه اول همان هتل ۴ ستاره

وجود نازنین تو

سوغاتی ها

آغوشت

و تمام نوازشها

رویای همیشگی من بود عزیز دل

چه ساده به سادگی رویایهامان دل خوش کردیم.


۶ -

حالا برای همه آن خاطرات شیرین

دنبال باران میگردم

که ساعتها خیس خیس

دستهایم را باز کنم

و برای آرامش همیشه این خاطرات

برای خودم

و برای تو عزیز دل

دعا کنم


۷ -

عکسهایم

همان عکسهایی که تو در قاب لنز کوچک دوربینم

مرا جای دادی

با من حرف میزنند

مثل همه خوابهای شیرین

مثل تمام وقتهایی که دستانت در دستم بود

مثل همه آن صبحانه ها که با هم خوردیم

مثل همه آن خیابانها که با هم قدم زدیم


۸ -

دلم برای رویاهامان تنگ شده

دلم برای تو

برای آفتاب

برای استخر

برای لالایی

دلم برای بوسه

برای خنده

برای هماغوشی

دلم برای همه لحظه های با تو بودن تنگ شده

عزیز دلم

کی ؟

دوباره

جایی دور

دور تر از همه ادمها

تو را در آغوش میگیرم ؟؟؟؟

اصلا بگو

همین حالا

که صادقانه میپرسم

یکبار دیگر به دیدنم میآیی ؟؟؟؟


۹ -

حالا از دنیا ممنونم

از این همه علم .... پیشرف و تکنولوژی

که قدیم ترها لجم میگرفت ..... ممنونم

ممنونم که صدایت را با خودم همه جا میبرم

هر جا که حس غربت داشتم

به مهربانی صدایت گوش میدهم

حتا اگر نخواهی بخوانی .


۱۰ -

یادت میآید

همان شبی که سرد بود

روی صندلی های چوبی

بیرون هتل نشسته بودیم و صحبت میکردیم

آنشب برای اولین بار

به من نگاه کردی و گفتی

غزل بانو منم دوستت دارم 

آن نگاه برای اولین بار معصومت را هرگز فراموش نمیکنم .


۱۱ -

حالا من آمدم به دنیای خودم

و تو رفتی به دنیای خودت

و هنوز خیره به رویاهایم

به آن لحظه ای

که دیدیمت

دستانم در آسمان میرقصید

و از دور داد زدم سلاااااااااااااااام

یا آن لحظه ای

که پس از خداحافظی رفتم

و دوباره برگشتم در آغوشت گرفتم

و تلاش کردم گریه نکنم

و تو اشکهایم را نبینی

و همان لبخند غزل بانویی در خاطرت باقی بماند.


۱۲ -

باز هم عکسهایمان را نگاه میکنم

همان عکسهایی که لحظه به لحظه سفرمان را جان میدهد.

همان عکسهایی که نگاه مهربانت را برایم رنگی تر میکند .

چقدر این عکسها را دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم

من تمام نفسهای با تو کشیدن را دوست دارم

قول داده بودم از این حرفهای عشقولانه نزنم

من میگویم

اما تو نشنیده بگیر عزیزترینم .

راستی عزیزدلم

؛ صبحانه میخوری ؟؟؟




--- اینبار بدون اینکه از قبل برایت نوشته باشم تایپ کردم

هر چیزی که از دلم در آمد

و همه اینها احساس بارانی من بود از یادها و خاطراتی که با تو داشتم

دلم برایت تنگ شده ای نامهربان مهربان من

چمدانم را میبندم

همان چمدان سرخ رنگی

که در همه سفرها با من است

همان چمدان سرخ رنگی

که پر از خاطرات با تو بودن است

همین چمدان سرخ را میبندم

به این امید زیبا

که شاید

روزی

خیلی زود

دوباره

سفری باشد

که

میزبانش

تو باشی گلم .