من در سرزمین ژرمنها

من و نوشته هام و روزهای بارانی

من در سرزمین ژرمنها

من و نوشته هام و روزهای بارانی

خوش برگشتی عزیزم

 امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان، با من سحر کن
 

بشکن سر من، کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن
 

گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
رنگین کمان را، به سر زلف تو بستند ...
 

تو میرِ عشقی ، عاشق بسیار داری
پیغمبری ، با جان عاشق کار داری
 

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان ، با من سحر کن 


۱ -  

 تولدم هم تمام شد

اتفاق خاصی نیوفتاد... فقط فهمیدم یک سال دیگه تجربه و خاطره را

تو کوله پشتی چرمی مشکی که سالها پیش خریدم گذاشتم

و با خودم میگردونم . 

2 –

ساعت 6:15 بعد از ظهر

6/4/1389

لا لا لا لااااااا لا لا لا لا لااااااااااا

صدای زنگ موبایلم تو تنهایی اتاق میپیچه

نگاه که میکنم

شماره ای عجیب غریب که حتا نمیشه حدس زد کدش مربوط به کجاست

روی صفحه موبایلم خودنمایی میکنه

... بفرمایید !!!

... سلام عزیییییییییزم " تولدت مبارک "

... سلام عزیزم مرسییییییییییییییییییییییییی... خوبی ؟

... آره خوبم ... تو چطوری ؟

... منم  خوبم دلم برات تنگ شده

... گفتم زنگ بزنم تولد و تبریک بگم

... قربونت برم عزیزم ... خوش میگذره ؟

... آره خوبه ... به تو خوش میگذره ؟؟؟

... تنهام دیگه کسی که نیست ... اما بچه ها تو اتاق تو برام تولد گرفتن

.... خوبه پس حسابی خوش بگذرون  

.... آره کاش تو هم بودی .... اصلا کی گفته تولد من تو بری مسافرت ؟؟؟؟ 

....ها ها ها ...خوب کاری نداری من نمیتونم زیاد حرف بزنم !!!

... نه گلی لطف کردی زنگ زدی .

... خداحافظ

گوشی تو دستمه ناخودآگاه به سقف نگاه میکنم

و به این فکر میکنم که الان چقدر خوشحالم ؟ !!! 

3 –

مانده ام گیج و گنگ 

بین ماندن و رفتن 

تصمیمی عجیب....عجیب و بزرگ ... برای همه سالهایی که کار کردم . 

نمیدانم چه خواهد شد  

تشویش و اضطراب دارم  

هی خانه را تا انتهای کوچه میروم 

و بر میگردم  

هی به آسمان نگاه میکنم و ستاره ها را میشمارم  

هی با حافظ تفال میزنم 

؛؛ مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید  

؛؛ که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید . 

 

۴ -  

اینروزها که نیستی چقدر دیر میگذره !! 

انگار سالهاست رفتی سفر 

رفتی یه جای دور 

اینروز ها که نیستی هر روز گلهای رز تو گلدون و عوض کردم 

هر روز به باغچه مون آب دادم  

شبها وقتی میخواستم بخوابم به جای خالیت نگاه کردم و گفتم 

عزیزم امیدوارم خیلی بهت خوش بگذره . 

 

۵ -  

میبینی  

میبینی چقدر همه چیز آرومه ؟؟؟ 

چقدر ما با هم تفاهم داریم  

چقدر برنامه هامون شبیه همه ؟؟؟؟

تو امروز بر میگردی و من امروز میرم سفر  

چقدر گاهی از این همه تفاهم لجم میگیره  

میشه بعضی وقتها با هم تفاهم نداشته باشیم ؟؟؟ 

 

۶ -  

گاهی وقتها از تشنگی زیاد به بارون پناه می آرم 

گاهی آنقدر تشنه میشوم که از دست بارون هم 

کاری بر نمیآد 

خیلی وقتها فقط این تویی که میفهمی من چم شده  

و من همیشه انتظار میکشم تا تو بفهمی من چم شده !!! 

حالا من چم شده ها ؟؟؟؟ چم شده ؟؟؟؟؟ 

 

۷ -  

دلم برایت تنگ است 

دلم برای تو  

برای صدایت  

برای خنده هایت

برای باران 

برای بوسه 

برای عشق 

برای خنده  

برای یک بغل امن و گرم 

دلم برای خودم تنگ است  

 

۸ -  

دیروز که از کیلومتر ها فاصله 

از میان امواج 

گفتی : غزل بانو ؛ منم دلم برایت تنگ شده ؛ 

ساعتها لبخند زدم 

انگاهر تمام الکلهای دنیا را به من تزریق کرده بودند  

سرمست از این حرف 

هی خندیم و هی خندیدم 

مادرم با نگاهی عجیب از خنده های من  

با علامت سوالی که به پهنای یه کورکودیل 

بالای سرش نقش بسته بود 

پرسید : غزل بانو ... تو امشب خوبی ؟؟؟؟ 

 

۹ -  

پر حرفی هایم را ببخش 

تویی که میآیی به سرزمین ؛ یک غزل سبز ؛ 

پرحرفی هایم را ببخش  

بخدا اگر شما هم دلی پر از حرفهای نگفته داشته باشید 

با دیدن هر گوش آماده شنیدن 

درد دلتان وا میشود 

و آسمانتان پر میشود از پروانه های بهاری. 

 

۱۰ -  

امروز با اولین طلوع آفتاب 

آمدم در حیاط خانه مادری 

به آسمان خیره شدم 

چشمکی حواله خورشید کردم 

و گفتم  

هیچ میدانی... مسافر من امروز به خانه باز میگردد 

دستهایم را باز گردم 

تا برای آغوش تو 

گرم گرم باشد  

راستی تو امروز  برمیگردی ؟؟؟؟؟ 

 

۱۱ -  

زمان زیادی ندارم  

باید چمدانم را ببندم 

راس ساعت ۴ به وقت اینجا 

من راهی سفری میشوم 

که قسمت کوتاهی از سرنوشت به آن مربوط میشود 

پس درد دل کوتاه میکنم 

حرف بسیار است 

اما از شوق آمدن تو و آمدن آن پرنده دوست داشتنی  

دستهایم بر روی کلمات میرقصند 

میخواهم پیش از آمدنت 

یکی از رزهای توی گلدان را 

دوباره درون موههایم فرو کنم خودم را درون همان آینه قدیمی ببینم 

تا وقتی آمدی  

برات ناز کنم تو مرا در آغوش بگیری 

و با صدای بلند بگویی 

غزل بانو  

زیبا ترین دختر جهان که میگویند تو هستی ؟؟؟؟؟

 

نظرات 20 + ارسال نظر
یادداشت های یک ... سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://adab89.blogsky.com/

سلام
چشمه طبعتان همیشه زلال و جوشان باد.

مهرداداسدی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام.خوبی؟اول شدم/اولین نظر را من دادم.هورااااااااااااااااااااااااااا

باران عشق چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.baraneeshgh.blogsky.com

مسافرت خوش بگذره غزل بانو :*

میثم درخشنده- بچه های آسمان چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ق.ظ http://meysamss2004.persianblog.ir

ای وای!
پس تولدتون بوده!؟
با تاخیر زیاد مبارک و همچنین اظهار شرمندگی بابت تبریک دیرهنگام :((

کوچه گرد چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ق.ظ http://kocheemahtabi.persianblog.ir

بانوی غزل سبز
وقتی به کوچه می آیی و
روی دیوار نمناکش می نویسی،
سر ذوق می آیم!
ذوق از نوشته های بارانیت!
و سرخوش از این حضور سبز...
حضورتان مداوم است
و کوچه گرد می داند که می آیی
می داند که یکی از رهگذران کوچه هستی!
به این حضور اطمینان دارد...
و به کوچه گردی خودش!

برای همین فراموش می کند
؛یک غزل سبز؛ را روی دیوار کوچه حک کند!!!
چرا که می داند هستی...

و حال
میان رهگذران بارانی!
میان آسمان مهتابی
و در دل خیس کوچه
یک غزل سبز می بینیم
غزل سبزی که سروده می شود...


کوچه گرد چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ق.ظ http://kocheemahtabi.persianblog.ir

؛اینروزها که نیستی چقدر دیر میگذره!؛

اینروزها دیر میگذره ، از بس که تو نیستی!


حرفهای دل همیشه زیباست!
فقط باید آنها را زیبا نوشت و زیبا گفت!
و شما چه بی باک این کار را می کنید...

پر حرفی از ان شما نیست!
این دل پر دردتان است که مدام می خواهد بگوید...
دلی را می خواهد بزرگ،
برای شنیدن! برای خواندن!
دلی را می خواهد دریایی... آسمانی...
دلی را می خواهد آبی... زلال!


سفرتان به خیر...

حسین پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://hosseinmesghali.blogsky.com/

سلام
خیلی قشنگ بود. خیلی ساده بود و همین سادگی قشنگش کرده بود.
اوونی که همیشه منتظرشی رو کشتی کار می کنه؟ کاپیتانه؟ مهندسه؟ هر چی هست دریادله! خوش به حالش که دریایی از عشق منتظرشه!
منتظر درد دلهای بعدی ات هستم.
شاد باشی
بای

نوید جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

سلام
چه راحت و بی قید و بند می نویسی
این جوری حتماْ حسابی خالی میشی
موفق باشی

شهاب جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://shahab20202020.persianblog.ir

salam bebakhshid dir khedmat residam ok mitunin link konid manam mikonam
felan

حاج حمید شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://hajhamid.com

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوست بزرگوارم

مبعث رسـول مهر و مودت آزادی و آزادگی بر شما دوست بزرگوار و تمامی عاشقان حضرتش مبارک باد

در این ایام بهترین ها را برایتان از درگه احدیت مسئلت دارم

موفق و مستدام باشید

یا علی مدد... التماس دعا

یوسف سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ

o من امشب تا سحر بیدار می مانم
دلم دریای طوفانی ست
نگاهم می شکافد آسمانها را
و جایت پیش من خالی ست

به زیر شاخه ی تنها درخت خود
لباس سبز می پوشم
و با یادت سرودی تلخ می خوانم
و چای تلخ می نوشم

من امشب مشت می کوبم
به دیواری که دلگیر است
خودم هم خوب می دانم
برای آرزو دیر است

من امشب داد خواهم زد
دلم لبریز فریاد است
به روی خاطرات بد
صدای زوزه ی باد است

برو با خود ببر دیگر
از اینجا رد پایت را
به آتش می کشم امشب
تمام نامه هایت را

صدایم باز می لرزد
من امشب باز هم مستم
تو گفتی هر کجا باشی
من اما در دلت هستم

ولی پایان گرفت امشب
سقوط و گریه و ناله
کنار پنجره ، دیگر
نه گلدانی ، نه آلاله

همان بهتر که من امشب
ندیدم اشک چشمانت
زدم یک بوسه بر عکست
خدا یار و نگهدارت

مهرداداسدی جمعه 25 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 ق.ظ

سلام.خوبید؟خبری ازتان نیست.کجایید؟

یوسف یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:14 ب.ظ

هی دست میکشم به تنت، غرق خواهشند
ناز تو و نیاز دلم در کشاکشند
خورشید از کدام طرف امشب آمده
عالی جناب رو به غریبان به نرمشند
گلدسته ایست دست تو و مسجدی لبت
اعضای من یکایکشان در پرستشند
تا دست میبرم که نوازش کنم ترا
موهای دم اسبی تو شیهه میکشند
امشب فقط دو گل به خدا فکر میکنند
لبهای در قنوت لبالب نیایشند
نت های درون من همه خاموش و مرده اند
تنها درون تو ملودی ها به رامشند
وقتی ترانه میشوم این دستهای شوق
در چنگ گیسوان تو غرق نوازشند
ای صاحب سیاه ترین چشم روزگار
مژگان تو صفوف مخوف یک ارتشند
از بس علاقمند به قتلند چشمهات
در شهر نسل عاشقها رو به کاهشند
اما تو مهربان تر از آنی که شایعه ست
شلاق چشم های تو عین نوازشند
وقتی که نی لبک بزنم چشم های تو
چون بره ای کنار شبان بی غل و غشند
لبهای تو حلاوت گرمی که در بهشت
حتی بلند مرتبه ها هم نمی چشند
فردا است عشق بازی ما منتشر شود
امشب کلاغ های زمین در گزارشند
فردا دو سایه روی سن چشمهای شهر
زیبا ترین معاشقه را در نمایشند
( دوست خوبم رضا سلیمانی )

ارغنون چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ http://arghanoon1.blogsky.com/

انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه-انگیزه
برای-برای-برای-برای-برای-برای-برای-برای-برای-برای-برای
سلام.اینم ۱۰ بار از هر غلط.
از اینکه به من سر زدی ممنون. راستی شما هم خیلی شیوا مینویسید.از قلمتون خوشم اومد.

سعیده پنج‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:57 ب.ظ http://manodeltangiam.persianblog.ir

نیستی بانوووووووووووو؟؟؟؟
تولدمو م که یادت رفت :(((((((

sure جمعه 8 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ب.ظ http://www.sure.blogfa.com

سلام بدو آپ گذاشتم....

شیما یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://shima-sh.blogfa.com

سلام غزل بانو جونم بلاگ قشنگی داری عزیزم.اگه تونستی به منم یه سر بزن.موفق باشی

surefire پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.sure.blogfa.com

سلام
آپ جدید گذاشتم... آقا دانلود نکنی از دستت رفته!!!
دوستان دیگه هم اگه تمایل دارن بیان تبادل لینک کنیم...

کوچه گرد چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ق.ظ http://kocheemahtabi.persianblog.ir

سلام...
غزل بانو چطوره؟!
از سفر برگشته؟!
توی کوچه که نبودید!

کوچه گرد یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 ب.ظ http://kocheemahtabi.persianblog.ir

سلام غزل بانو...

حضور سبزت
توی کوچه پس کوچه هایم
بوی مهربانی میداد و رهایی
رهایی تا اسمانها
تا اسمان هفتم...

کوچه گرد رو ببخش!
بعد از مدتها که به کوچه اش سر زدی،
گرد غم و غصه،
روی پنجره کوچه نشسته بود...
ببخش اگر دلت لرزید
قصدم ناراحت کردن رهگذران نبود!
دلم گرفته بود و از دلم سرود

حضورتان همیشه سبز، غزل بانو!


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد